کامکار عثمانی روز چهارشنبه همراه معلمان، هم مدرسهایها و اعضای شورای روستایشان با هزاران شادی و شور در اردوی دانشآموزی در یک کیلومتری روستا شرکت کرده بود اما انفجاری که هنوز مشخص نیست ناشی از مین یا گلوله عمل نکرده بوده، دنیا را برایش تیره و تار کرد. او تنها قربانی یادگارهای بهجا مانده از دوران جنگ نیست، چرا که چند هفته پیش هم در شهر سوسنگرد، سه کودک بیگناه در زمین بازی بر اثر انفجار خمپاره عمل نکرده، جانشان را از دست دادند.
پادگان سابق نظامی در یک کیلومتری روستای بناوه در استان آذربایجان غربی که حالا تبدیل شده به محلی تفریحی، جایی بود که برای اردوی یکروزه دانشآموزان مدرسه ابتدایی روستا درنظر گرفته شده بود. روز چهارشنبه، وقتی دانشآموزان مقاطع اول تا پنجم ابتدایی همراه معلمان و اعضای شورای روستا راهی این اردو شده و سرگرم تفریح بودند، ناگهان حادثه وحشتناکی رخ داد. کامکار عثمانی در حال عبور از کنار آتش بود که ناگهان صدای انفجاری به گوش رسید و خاکسترهای زیر آتش به هوا بلند شدند. همزمان صدای فریادهای «خدایا چشام کور نشه» کامکار بود که در فضا پیچید و او درحالیکه دستان خونآلودش را روی چشمانش گذاشته بود، به این طرفو آن طرف میدوید.
باقی، عضو شورای اسلامی روستای بناوه که در محل حادثه حضور داشت، میگوید: چیزی که منفجر شده، احتمالاً مین بوده و در اثر آن بچه آسیب دیده است. وقتی حادثه اتفاق افتاد، با پراید من کامکار را به بیمارستان امام خمینی سردشت رساندیم و از آنجا ماجرا را به پدرش خبر دادیم. پزشکان به سرعت کار درمان او را شروع کردند و شنیدهام از آنجا او را به مهاباد بردهاند و چون پزشکان آنجا کاری از دستشان برنیامده، کامکار به بیمارستان تبریز فرستاده شده است. او ادامه میدهد: منطقهای که برای اردو درنظر گرفته شده بود، قبلا نظامی بوده و حتی پدر من هم بر اثر حادثه مشابهی بینایی خود را از دست داده و دو نفر دیگر از اهالی هم دست و پایشان را از دست دادهاند.
وقتی ماجرای مجروح شدن کامکار به گوش پدرش رسید، مرد میانسال در زمینهای کشاورزیاش سرگرم کار بود. او به محض اطلاع از حادثه سراسیمه راهی بیمارستان سردشت شد و با دیدن پسرش روی تخت بیمارستان، دنیا مقابل چشمانش تیره و تار شد. وی میگوید: بهمحض شنیدن خبر با عجله خودم را به بیمارستان رساندم و حتی لباسهای کارم را هم عوض نکردم. میگفتند که یکی از چشمهای پسرم کور شده و دیگری هم دید کمی دارد.
نمیدانم چه چیزی منفجر شده. مین بوده یا نارنجک، نمیدانم! اما ترکش آن یک چشم پسرم را کور کرده است. دکترها میگفتند داخل چشم دیگرش هنوز ترکش هست و باید آن را خارج کنند. میگفتند احتمال نابینایی این چشمش هم زیاد است اما آخرین عملی که یکشنبه در بیمارستان تبریز انجام شد، رضایت بخش بود. پسرم دیدش را بهدست آورده و از بیمارستان مرخص شد و قرار است دوباره برای ادامه درمان به همان بیمارستان برویم.
پدر کامکار ادامه میدهد: من کشاورزم و هفت بچه دارم. معلمهای مدرسه برای دلداری دادن به من مرتب زنگ میزنند. حتی رئیس اداره آموزش و پرورش سردشت هم تماس گرفته و گفته کمکم میکند. اگر لازم باشد پسرم را به تهران ببریم، من پول ندارم و امیدوارم مسئولان کمکم کنند. حادثه روز چهارشنبه در حالی رخ داده که مسئولان آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی میگویند از این حادثه خبر ندارند. روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش استان در پاسخ به پیگیریهای خبرنگار همشهری اعلام کرد که این اتفاق شایعه است. سمرقندی، مدیرکل آموزش و پرورش استان نیز با گفتن این جملات که «کجا؟ چه روزی؟
چنین چیزی نداریم! بعد از جلسه تماس بگیرید» مکالمه را پایان داد. اما فرماندار سردشت گفت: محلی که حادثه در آنجا رخ داد از مدتها پیش محل اردوی فرهنگی دانشآموزی بوده است. در روز حادثه نیز دانشآموزان برای درست کردن چای هیزم جمع کرده و آتش روشن میکنند، اما گویا در میان چوبها گلولهای که از زمان جنگ باقی مانده بود، منفجر شده و تکههای سنگ و چوب بهصورت این دانشآموز پرتاب شده است. چیزی که بهصورت او برخورد کرده در حقیقت فلزی نبوده است.
حادثهای که در شهرستان سردشت رخ داد درست چند هفته بعد از حادثه مرگباری رخ داد که در شهرستان سوسنگرد به وقوع پیوست. در جریان آن حادثه که یکم اردیبهشتماه در روستای مرعی شهرستان سوسنگرد رخ داد، بچهها در زمین بازی اطراف روستا بازی میکردند که هنگام غروب آفتاب، انفجاری مرگبار رخ داد. انفجار در محلی اتفاق افتاد که دو برادر 9 و 10ساله به نامهای مرتضی و مهدی به همراه پسرعموی 9سالهشان به نام محمد جواد مشغول دویدن و بازی کردن بودند اما ناگهان خمپاره عمل نکردهای که زیر پای آنها منفجر شد، دو برادر را در دم به شهادت رساند و پسرعموی آنها نیز بعد از انتقال به بیمارستان بهدلیل شدت جراحات وارده جان باخت.